- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
اى مـاه، مـسـتـنـیـر ز نـور لـقـاى تـو خورشید كسب فیض كند از ضیاى تو اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام پیوسته فیض از سر خـوان عطاى تو اى جـبـریـیـل مـیـر ملـك پـیك انـبـیاء خـدمـت گـذار بـر در دولتسـراى تو اى عاشر الائمه عـلى الـنقى كه هست چـشم امید خـلـق به مـهـر و وفاى تو اى پور پاك معـنى جود و كرم جـواد حـاتـم هـزار بـار خـجـل از ثـنـاى تو اى مظهر جـلال و جـمال خـداى فرد شد طـوطیاى چـشم ملـك خاك پاى تو در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار در دل هر آن كه داشت فروغ ولاى تو خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن در دهر هر كه زیست به تحت لواى تو تا مـدفـن شـریف تو شد سُـرّ من رأى جان بخش و غم زداى شده از صفاى تو زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید آن گـنـبـد منور و صحـن و سراى تو اى هــادى هـدایـت دیـن مـبـیــن حـق اى آن كه مدح خوان تو باشد خداى تو "علامه" با بضاعت فكرش كجا سزد انـشـا كـنـد چـكـامـۀ مـدح و ثـنـاى تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
رود از راز و نیـاز تو حکـایت میکرد نـور را عـمـق نگـاه تو هـدایت میکرد ماه اگر؛ ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید صورت ماهِ تو را داشت زیارت میکرد دهمین بار هـو الحـق متـجـلّی شده بـود چـارمـین بار عـلـی بود امـامت میکرد درد را نـسـخۀ خال تو شـفـا میبخـشید عاشـقـان را دل نـرم تو شفاعت میکرد و بِکُم عَـلَّمَنا الله تو میخـواندی و...آه! آه از این شهر که بی قبله عبادت میکرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
بـال كـسـی به اوج هـوايت نـمی رسد حـتـی ملك به گـرد دعـايت نمی رسد دسـتـان آسـمـان به بـلــنـدای آسـمـان بر خـاك ريـشه های عـبايت نمی رسد آقـا بـدون نـور تـو حـتی فـرشتـه هم گـمراه می شـود؛ به هـدايت نـمی رسد تو چـهارمـيـن عــلی سـريـر ولايـتی درك زمـين به فـهـم ولايت نـمی رسد فخر گدايی سركويت همين بس است صـد پـادشـاه هم به گـدايت نـمی رسد ما را غـلام حضرت هادی نوشته اند دیـوانگـان غــیــر ارادی نـوشـته انـد وقتی قرار شد که كمی سـروری كنم بـايد هـميـشه پـای شـمـا نـوكری كنم روی زمين كه رد و نشان از شما كم است بايـد نــظـر به نـقـطـۀ بـالاتـری كنـم وقتی قـرار شد به تو نزديك تـر شوم بايد كه الـتـمـاس به چــشـم تـری كنم بـار رسـالـت غــم تو روی دوش من پس ميتوان به عشق تو پيغمبری كنم با اين گـدايی سـر کـوی تو بی گـمان بـايد به كـل عـالـمـيـان سـروری كنم چون دل ميان زلف كسي ساده گم شدم شــكــر خـدا اسـيــر امـام دهــم شـدم
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده نوازی و عطایی که تـو داری آقای جهان است گدایی که تـو داری ما خـاک بخـیـلـیم و شما ابـر سخـایـی محـبـوب شده از کـرمت شغـل گـدایی چون جامه که بر قـامت زیبــا بنـشیند مـهـر تـو به دلـهـای مـصـفّـا بنـشیـند هر کس به دلـش مـهـر تو آقـا بنـشـیند مهـرش به دل حضرت زهـرا بنشیند لطف خود زهراست که ما اهل یقـینیم آن روز دعا کرده که امـروز چـنـینیم تـو آیــنــه داری و کـلام تو گهـر بـار در وصف تو ماندند چه گفتار و چه اشعار حـقا که زلالی و نجـیـبی و نـسب دار بـر شـیـر نـدارد اثـری زوزۀ کـفـتار در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد با آل عـلـی هر که در افـتـاد ور افـتاد بیـراهـه نـرفـتیـم اگر هـادی ما اوست ذکــر ولی الله همان جلـوۀ یا هوست چون شیشه عطری که به یک واسطه خوشبوست در چنته ما نیست به جز مرحمت دوست الـعــبـدُ و مـا فـی یــده کـان لـــمــولاه از برکت خورشید کند جلوه گری ماه تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است اوصاف تو در آیۀ تطهیر کتاب است تو عشق مدامی ودمت مستی ناب است جـای ولی الله کجا بزم شراب است؟ یک آیه بخوان آتش کـفـرش به یم افتد یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد گفتند شـراب و دلت ای ماه کجا رفت از مجـلس بغداد سـوی شام بلا رفت لب پاره شد و نـالۀ زینب به هوا رفت خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت شد مجـلس اغــیـار همان بـزم خـرابه سـوزد دل ما از غـم کـلـثـوم و ربـابه
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
کـیستم من شاهـکار ملک ذات کبـریایم دهمین مسند نـشین از بعد ختم الانـبیایم گوهرى ارزنده از گـنجینـۀ جود جوادم نهمیـن فـرزند دلـبـنـد عـلـى مـرتضـایم مصرعى از شعر ناب عصمت کبراى حقم هشتمین پروردۀ ایمـان و صبر مجـتبایم پـاسدار پرچـم پُر افـتخـار حـق پـرستى هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم در عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم ششمین زینت فزا از بهرمحراب دعایم در نایـابـى ز بحـر دانش بحـراالعلـومم پنجـمـین گـنجـیـنۀ اسـرار کل مـاسـوایم صادق آل نبـى را وارث فـقه و اصولم چـارمین استـاد دانـشگـاه تکــوین ولایم وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى سـومین نـور دل آن پیـشـواى مـقـتـدایم محور چرخ زمانم، حجت روى زمیـنم دومین گل ازگلستان على موسى الرضایم در مسـیر حـق پـرستى بعد آباء گـرامم اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم زانکه همنام عـلى معنىِ، هاى هل اتایم آیـۀ تطـهـیر را مصداق و از امر الهى آیـه اى از شـاخـصـار نـصِنـون انّـمـایـم غم مخور ژولیده فردا پاى میزان عدالت شافعت در نزد حق هنگام پاداشو جزایم
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
یادتان هست نوشتم که دعا می خـواندم داشتم کـنج حـرم جامعه را می خواندم ازکلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محـکـمات کــلـمات تو مسـلـمـانم کرد کلماتی که همه بـال و پر پـرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحهً غـار حـراست خط به خط جامعه آئینۀ قـرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیّر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است هـمـۀ عــمــر دمـادم نـسـرودیـم از تـو قدر درکِ خـودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عــرق شـرم بـه پـیـشـانـی دفـتـر دارم شعـرهایم هـمه پـژمرد و نگـفـتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل مـا کی به تـو ایـمـان فـراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفـتـه رفـته نکند جـعـفـر کـذاب شویم تا تو را گـم نکـنم بین کویـر ای بـاران دست خـالـیِ مرا نیـز بگـیر ای باران من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کـلماتم کـلـمـاتـی ست حـقـیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیـم تو را دیر به دیر ای باران نـام تو در دل ما بود و هـدایت نـشدیـم مهربـانی کن و نادیده بگیـر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حـضرت دریـا ! دل ما را دریاب ما یتـیـمـیم و اسیریم و فقـیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش خـیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سـیر ای باران
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
آئـیـنـۀ چـشــم می کـنـدم سیـر حـالـتان حـیــرانـم از روایت فـعــل مـحـالـتـان مـظـلـومی آن قـدر که نـدارنـد اتـفـاق حـتی مـورخـان به سـر سنّ و سالـتان از میـوه های عـلم شما سـیر می شـویم حـتی اگـر به ما بـرسـد سـیب کـالـتان نفـریـن به ما اگـر به تـمـنـای روشنی بـیـرون بـیـاوریم سـر از زیـر بالـتـان ابن الرضای دومی و سجـده می کـنـیم بـر آفــتـــاب مـشــرقــی بـی زوالـتـان هرکس که سائل کرمت شد کـریـم شد کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد احـسـان خـانـــواده تـان از قــدیـم بـود آنــقـدر روی بـام شــمـا یـاکـریـم بـود راه تو را نـیـاز به خـدمـتگـذار نیست پـرده نـگـاه دار سـرایت نــســیـم بـود ای آسمان چه شد که شدی همنشین خاک وقـتـی خـدای عــز و جـلت نـدیـم بود ای آنکه چـو بـدستی بـازی کـودکـیت مثـل عـصـای معـجـزه هـای کـلـیم بود بــیــراهــه بـود راه، بــدون هـدایـتـت تنـهـا صراط نـور شـما مـستـقـیـم بود نام تو جـلـوه ای ست از اسـمـا پـنج تن هم گـشته ای امـام عـلـی، هم ابالحـسن وقـتش شده که بـاز به سجاده رو کنید وقتش رسیده با خودتان گفت وگو کنید وقتش رسیده است که در چـنتۀ قنوت کـار شــفـاعـت هـمه را باز رو کـنـید بـایـد حــصــیـر ســادۀ بی آبــروی را جــا زیــر پـای داده و بـا آبـرو کـنـیـد گـیـرم که آب ســرد نـیـاورد خـادمـت بـاید به آب گـرم بـهـشتی وضـو کـنید باید که باز زخـم و جراحات شیعه را با دست مـرحمـتگر مرهـم، رفـو کنید امشب دوباره سمت خـدا ساده میروید از جـــادۀ حـصـیـریِ سـجـاده میروید آقا از اینکه اینـهـمه تنها شدی ببـخش از اینکـه خرج مردم دنیا شدی ببخش مـظـلومی مقام تو تقصیر دشمن است امـا غـریب بـین احــبّـا شـدی بـبـخـش تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم مظلـوم بـی وفــا شدن ما شـدی ببخش تقـصیر ماست حرمتتان را شکسته اند زخـمـی بی تـفـاوتـی ما شـدی ببخـش حالا بـرای پـر زدنت گــریه می کـنـیم هی در ازای پرزدنت گـریه می کـنـیم
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هـادى صفا و مروه كجا و حريم يوسف زهـرا صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
فـتاده مرغ دلـم ز آشیان در این وادی كه هـر كجـا رود افـتـد به دام صیادی به دانـهای دُّر یـكـدانه میدهـد بـربـاد نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی چنان اسیر هوا و هوس شدم كه نپرس نه حال نـغـمـه سـرایی نه طـبع وقّادی
: امتیاز
|